دو روز دوری
روز شنبه 1391/03/27 واسه یه کاری باید با مامانی یه سر میرفتیم شیراز و چون با وجوود شما فسقلکا نمیشد هیچکاری رو انجام بدی با مامان به این نتیجه رسیدیم که شما رو بذاریم پیش مادر جوون و صبح زود بریم شیراز و زودتر کارمون رو انجام بدیم و برگردیم. خلاصه همین برنامه رو اجرا کردیم و رفتیم شیراز اما اونجا به در بسته خوردیم به مناسبت شهادت امام موسی کاظم تعطیل شده بود، خوب ما از کجا باید میدونستیم که تعطیله آخه تعطیل رسمی که نبود، فقط از شانس ما فقط اون صنف تعطیل کرده بود. با مامانی مونده بودیم که چیکار کنیم، از یه طرف بچه ها رو گذاشته بودیم پیش مادر جوون، از یه طرف من تو این ماه زیادی مرخصی گرفته بودم، از طرفی هم میخواستیم که کارمون زودتر...